سه شنبه ۲۵ شهریور ۰۴

تاريخي

يونس استادسرايي (۱۲۵۷–۱۱ آذر ۱۳۰۰)، مشهور به ميرزا كوچك خان جنگلي مبارز ملي‌گرا،[۱][۲][۳] مبارز انقلاب مشروطه، رهبر جنبش جنگل، و رئيس جمهور جمهوري شوروي سوسياليستي ايران، انقلابي ايراني و از سرادان معروف گيلك از اهالي رشت بود.[۴][۵][۶] او كه در جواني به تحصيل ديني اشتغال داشت جزئي از نيروهاي انقلابي بود كه در جريان نهضت مشروطيت موفق به فتح تهران شدند. سپس او به گيلان بازگشت و رهبري گروهي را بر عهده گرفت كه قصدشان آزادسازي اين ايالت ايران از اشغال روسيه بود، نهضتي كه به نهضت جنگل مشهور شد. كوچك خان گروه‌هاي مختلفي از نيروهاي سياسي و طبقات ناراضي را گرد خود جمع كرد. او موفق شد انقلاب را از مشروطه خواهي به جمهوريخواهي سوسياليستي سوق دهد و در ژوين ۱۹۲۰ يك جمهوري شورايي در گيلان به پا كرد. كمبود منابع مالي، اختلافات دروني و حمله نظامي نيروهاي دولت به رهبري سردار سپه و انگلستان منجر به سقوط اين حكومت شد، كوچك خان در حال عقب‌نشيني بر اثر يخ زدگي در كوه‌هاي تالش درگذشت.

زندگينامه ميرزا كوچك خان

۲۲ بازديد

يونس استادسرايي (۱۲۵۷–۱۱ آذر ۱۳۰۰)، مشهور به ميرزا كوچك خان جنگلي مبارز ملي‌گرا،[۱][۲][۳] مبارز انقلاب مشروطه، رهبر جنبش جنگل، و رئيس جمهور جمهوري شوروي سوسياليستي ايران، انقلابي ايراني و از سرادان معروف گيلك از اهالي رشت بود.[۴][۵][۶] او كه در جواني به تحصيل ديني اشتغال داشت جزئي از نيروهاي انقلابي بود كه در جريان نهضت مشروطيت موفق به فتح تهران شدند. سپس او به گيلان بازگشت و رهبري گروهي را بر عهده گرفت كه قصدشان آزادسازي اين ايالت ايران از اشغال روسيه بود، نهضتي كه به نهضت جنگل مشهور شد. كوچك خان گروه‌هاي مختلفي از نيروهاي سياسي و طبقات ناراضي را گرد خود جمع كرد. او موفق شد انقلاب را از مشروطه خواهي به جمهوريخواهي سوسياليستي سوق دهد و در ژوين ۱۹۲۰ يك جمهوري شورايي در گيلان به پا كرد. كمبود منابع مالي، اختلافات دروني و حمله نظامي نيروهاي دولت به رهبري سردار سپه و انگلستان منجر به سقوط اين حكومت شد، كوچك خان در حال عقب‌نشيني بر اثر يخ زدگي در كوه‌هاي تالش درگذشت.ميرزا يونس معروف به ميرزا كوچك فرزند ميرزا بزرگ در سال ۱۲۵۷ ه‍.ش در محله قديمي استادسرا شهر رشت در خانواده‌اي متوسط و مذهبي چشم به جهان گشود. وي سنين آغاز عمر را در مدرسه علميه حاج حسن (صالح آباد) و مدرسهٔ جامع شهر رشت به آموختن صرف و نحو و تحصيلات ديني گذرانيد. پس از آن به قزوين رفته و در مدرسهٔ صالحيه تحصيل دروس حوزوي را ادامه داد و چندي هم در مدرسهٔ محموديهٔ تهران به همين منظور اقامت گزيد. پايه آموزش حوزوي مي‌توانست وي را در سلك روحانيان درآورَد، اما حوادث و انقلابات كشور مسير افكارش را تغيير داد و او را به راهي ديگر كشاند.  ميرزا كوچك‌خان داراي دو خواهر به نام‌هاي كربلايي خانم و سارا خانم و دو برادر به نام‌هاي ميرزا محمدعلي خان و ميرزا رحيم خان بود، كه هر دو بعد از ميرزا وفات يافتند. بنا به گفتهٔ اطرافيان، ميرزا مردي قوي بنيه، زاغ چشم و داراي سيمايي متبسم بود و از نظر اجتماعي مردي باادب، فروتن، خوش‌برخورد، مؤمن به اصول اخلاقي، صريح‌اللهجه، طرفدار عدل و آزادي و حامي مظلومان بود. ميرزا كوچك‌خان اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الكلي و دخانيات خودداري مي‌كرد. ميرزا در سنين آخر عمر همسري برگزيد.[۷]  ميرزا در واقعهٔ مشروطيت به انقلابيون جبههٔ شمال پيوست و در فتح قزوين شركت داشت. روس‌ها مدتي او را از رشت تبعيد كردند. در سال ۱۲۹۳ ه‍.ش ميرزا كه تازه از تبعيد آزاد شده و به رشت آمده‌بود به شدت تحت تأثير ظلم و ستم نيروهاي روس بر مردم گيلان قرار گرفت و تصميم گرفت كه به كمك دوستان مشروطه خواه خود دوباره دست به قيام بزند. اما اين بار علاوه بر مطالبهٔ آرمان‌هاي آزادي خواهانهٔ مشروطه كه آن را بر باد رفته مي‌ديد به دنبال نجات ايران و علي‌الخصوص گيلان از اشغال آشكار نيروهاي نظامي نيز بود. افكار ميرزا توانست در دل قشرها و طبقات گوناگون مردم گيلان نفوذ كند. افرادي نظير دكتر حشمت و ميرزا حسين كسمايي كه از چهره‌هاي تحصيل كرده و فرهيختهٔ گيلان بودند، يا حسن آلياني و شيخ علي شيشه بر كه از طبقات معمولي جامعه بودند در ميان طيف طرفداران ميرزا ديده‌مي‌شوند؛ و بجز اين‌ها ميرزا توانست از حمايت چند تن از بازرگانان و كسبه معتبر از جمله حاج احمد كسمايي نيز برخوردار شود. تاريخ‌نگاران عمدتاً قيام جنگل را به دو دوره مجزا تقسيم مي‌كنند، كه دورهٔ نخست در ابتدا به مدت دو سال و به مركزيت فرماندهي در كسما، و سپس به مدت نزديك به چهار سال به مركزيت رشت و به صورت يك حكومت جمهوري مستقل در كل ايالت گيلان بوده‌است. دوره دوم مصادف با نزديكي طرفداران بلشويك‌ها به ميرزا كوچك مي‌باشد.ميرزا پس از جمع كردن دوستان و همفكرانش به لوشان رفت و قيامش را آغاز كرد. اين زمان مقارن بود با آغاز جنگ جهاني اول. قواي روس بدون توجه به اعلام بيطرفي دولت ايران، در مناطق شمالي ايران نيروي نظامي پياده كرده‌بودند كه اين نيروها باعث آزار و اذيت و گاهي دزدي و چپاول و تجاوز به حريم عامه مردم، علي‌الخصوص كشاورزان و دامداران و تجار و كسبه مي‌شدند. از دست دولت مركزي ايران هم كاري ساخته‌نبود. تظلم خواهي و رد اشغال ايران از طرف قواي بيگانه مهم‌ترين انگيزه مردم گيلان براي حمايت از افكار ميرزا كوچك خان در دوره اول بود؛ لذا در يك فاصله زماني كوتاه، تعداد كثيري از مردم (خصوصاً جوانان)، داوطلب همكاري با ميرزا شدند. جنگلي‌ها اغلب با استفاده از عمليات كمين يا شبيخون به منافع روس‌ها يا عناصر وابسته به آن‌ها ضربه مي‌زدند. قواي روس و البته نيروهاي داخلي وابسته به آن‌ها بارها تلاش كردند جنگلي‌ها را سركوب كنند اما كاري از پيش نبردند و عمدتاً شكست خوردند كه از جمله اين نيروهاي وابسته كه از جنگلي‌ها شكست خوردند مي‌توان به لوطي عبدالرزاق و مفاخرالملك اشاره كرد.[۷]  در اين دوره جنگلي‌ها هيئتي به نام هيئت اتحاد اسلام تشكيل دادند كه اداره امور مناطق تحت كنترل، و تصميم‌گيري‌هاي كلي توسط اين هيئت انجام مي‌شد. آن‌ها هدف خود را «اخراج نيروهاي بيگانه، رفع بي‌عدالتي، مبارزه با خودكامگي و استبداد و برقراري دولتي مردمي» اعلام مي‌كردند. هيئت اتحاد اسلام نامي بود كه طرفداران عثماني در كشورهاي مختلف اسلامي براي خود انتخاب مي‌كردند. شايد در نگاه اول، انتخاب اين نام و در كنار آن حضور چند افسر آلماني و اتريشي در بين جنگلي‌ها، خواننده را به اين نتيجه برساند كه جنبش جنگل ستون پنجم دول محور بوده و فاقد جايگاه ملي است، اما نبايد فراموش كرد كه دولت ايران در جنگ جهاني اول رسماً اعلام بي‌طرفي نموده و اين بي‌طرفي را نيز در عمل ثابت كرده‌بود و اين نيروهاي روس (در شمال) و انگليس (در جنوب) بودند كه بدون توجه به اين بي‌طرفي، در ايران نيرو پياده كردند و جداي از اين براي تأمين آذوقه و مايحتاج خود به كشاورزان، دامداران، تجار و كسبه تعدي مي‌كردند و جنبش جنگل، حركتي بود كه از تظلم خواهي عامه مردم ريشه مي‌گرفت و نه تحريك بيگانه (دول محور). دولت مركزي ايران كه خود از نقض بيطرفي ايران از سوي متفقين به شدت ناراضي بود، قلباً حركت‌هاي مردمي را عليه اشغالگران مي‌ستود؛ بنابراين در اين دوره دولت ايران سعي مي‌كرد با جنگلي‌ها كژدار و مريز رفتار كند. در طرف مقابل هم جنگلي‌ها سعي مي‌كردند وفاداري و احترام خود را به دولت مركزي ايران نشان دهند، لذا با نماينده دولت مركزي (حشمت الدوله) و حتي خود رئيس‌الوزرا (مستوفي الممالك) مكاتبه و مراوده داشتند.[۷]  بعد از انقلاب بلشويكي روسيه نيروهاي روس از ايران خارج شدند و در اين خروج قواي جنگل راه را براي آن‌ها هموار كردند. اما آخرين دسته روس‌ها، يعني قواي ژنرال بيچراخوف كه داري افكار تزاري بود، وضعيتي متفاوت داشت. او با انگليسي‌ها به فرماندهي ژنرال دنسترويل متحد شده بود كه به قفقاز برود و در آنجا با بلشويك‌ها بجنگد. انگليسي‌ها از ميرزا خواستند كه ضمن اجازه عبور قواي بيچراخوف و قواي انگليس از گيلان، تعدادي از پاسگاه‌ها را نيز در اختيار آن‌ها قرار دهند تا به وسيله آن تداركات پشت جبهه قفقاز ميسر شود. ميرزا قبول نمي‌كند و به ناچار در كنار پل منجيل جنگ سختي درمي‌گيرد. قواي روس به وسيله توپخانه دوربرد بر قواي جنگل كه آرايش نظامي نامناسبي داشتند پيروز مي‌شود و راهي انزلي مي‌گردد؛ و رشت نيز به دست قواي انگليس مي‌افتد. البته بعد از آن جنگلي‌ها به هر ترتيب كه شده، رشت را آزاد مي‌كنند، ولي اين آزادي ديري نمي‌پايد و انگليسي‌ها دوباره رشت را تصرف مي‌كنند. سرانجام با وساطت كنسول فرانسه بين جنگلي‌ها و انگليسي‌ها آتش‌بس برقرار مي‌شود.[۷]  همين ايام در تهران وثوق الدوله به قدرت مي‌رسد. او ابتدا به ميرزا پيشنهاد مي‌كند كه ضمن تأمين جاني به عتبات برود و قوايش را در اختيار دولت قرار دهد. وثوق الدوله بعد از مخالفت ميرزا با اين پيشنهاد، تيمورتاش را با بيست هزار قزاق به عنوان والي گيلان فرستاد تا جنگلي‌ها را سركوب كند. در اين روزها بود كه حاج احمد كسمايي، يكي از سران مؤثر جنگل خود را تسليم كرد. ميرزا كه نمي‌خواست با هموطنانش بجنگد تصميم گرفت با افرادش به سمت شرق گيلان عقب‌نشيني كند. جنگلي‌ها به دسته‌هاي كوچك تقسيم شدند و با پاي پياده به سمت شرق گيلان (لاهيجان) حركت كردند. در اين راهپيمايي طولاني، عده‌اي از جنگلي‌ها از پاي درآمدند و عده‌اي هم اسير شدند. به مرور زمان برخي جدا و بخشي هم تسليم شدند. از جمله آن‌ها دكتر حشمت بود كه نيروهاي قزاق توسط امان‌نامه‌اي، مهر و امضا شده در پشت يك جلد قرآن او را فريب داده و به قول خويش وفا نكردند و سرانجام دكتر حشمت در رشت اعدام شد. ميرزا دوباره به فومنات، يعني همان پايگاه اوليه اش برمي‌گردد و اين پايان دوره اول قيام جنگل استقواي دولتي نتوانستند ميرزا را دستگير كنند، لذا جنبش جنگل همچنان به بقاي خود ادامه‌داد. رفته رفته جنگلي‌ها همديگر را پيدا كردند و دوباره قدرت گرفتند. از طرفي دولت وثوق الدوله بعد از مخالفت سراسري با قرارداد ۱۹۱۹ احساس بي‌ثباتي مي‌كرد، لذا نماينده‌اي نزد ميرزا فرستاد كه تا بازشدن دوره جديد مجلس بين قواي دولتي و قواي جنگل آتش‌بس برقرار شود.  در اين دوره ميرزا با از دست دادن برخي دوستانش همچون دكتر حشمت، حاج احمد كسمايي و ميرزا حسين كسمايي، كه اثرات مهمي در قيام او داشتند، به بعضي ديگر از دوستانش كه تمايلات چپ‌گرايانه دارند از جمله احسان الله خان و خالو قربان ميدان مي‌دهد و آن‌ها نيز ميرزا را ترغيب به نزديكي با اتحاد جماهير شوروي مي‌كنند. همين اقدامات است كه به برخي منتقدان ميرزا اجازه مي‌دهد او را متهم به جدايي طلبي كنند. در تاريخ ۲۸ ارديبهشت ۱۲۹۹ خورشيدي نيروهاي ارتش سرخ شوروي به بهانه تعقيب روس‌هاي سفيد وارد انزلي شدند. جنگلي‌ها از اين فرصت استفاده كرده و رشت را تصرف مي‌كنند. سپس ميرزا به انزلي مي‌رود و پس از ملاقات با نماينده شوروي در انزلي، با آن‌ها بر سر ايجاد يك حكومت خودمختار سوسياليستي (با تمايلات چپ گرايانه و البته حفظ شعائر ديني مردم) در محدوده گيلان به توافق مي‌رسد و اين مقدمه‌اي بر تشكيل كميته انقلاب و برقراري حكومت جمهوري مي‌شود. قواي شوروي جنگلي‌ها را تشويق مي‌كردند كه تهران را فتح كرده و حكومت جمهوري را در كل ايران توسعه دهند. در همين راستا در روز يكشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ قواي جنگل با انتشار بيانيه‌اي تشكيل كميته انقلاب ايران و تأسيس حكومت جمهوري شوروي سوسياليستي ايران را اعلام نمود و دولت جمهوري را معرفي كرد، كه ميرزا عنوان رهبر يا رئيس‌جمهور را داشت. اما هنوز دولت تازه انقلابي سامان نگرفته بود كه تفاوت ديدگاه آزادي‌خواهانهٔ ايرانيِ جنگلي‌هاي اصيل، با كمونيستهاي تازه‌وارد نمايان شد. با حمايت بلشويك‌هاي روس، انقلابي‌هاي سرخ طرفدار شوروي دست به يك سري اعمال خودسرانه و افراطي زدند كه اعتراض مردم را برانگيخت. كمونيست‌ها به دليل تضاد اعتقادي چون مالكيت خصوصي را برنمي‌تافتند متعرض مالكين و زمين داران مي‌شدند. ميرزا با مشاهده اين قبيل رفتارها نهايتاً طاقت نياورد و روز جمعه ۱۸ تير ۱۲۹۹ به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا رفت. ميرزا قبل از حركت پيغامي توسط نماينده خود براي لنين به مسكو فرستاد كه در آن ذكر شده بود: «در موقع، خود به نمايندگان روسيه اظهار كردم كه ملّت ايران حاضر نيست برنامه بلشويك‌ها را قبول كند».  خلاء ميرزا نه تنها كمونيست‌ها را متنبه نكرد بلكه آنان از اين فرصت براي قبضه كامل قدرت استفاده كردند. در تاريخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروي با رهبري و حمايت فرمانده قواي مسلح شوروي و مدير بخش سياسي و امنيت نظامي آن در رشت بر ضدّ ميرزا كودتا كردند. آن‌ها همه طرفداران ميرزا را دستگير و بازداشت نمودند؛ و دولت جديدي معرفي كردند كه در آن احسان الله خان با عنوان سركميسر و كميسر خارجه و سيد جعفر پيشه‌وري به عنوان كميسر داخله حضور داشتند. عدم استقبال مردم از حكومت جديد و همچنين اختلاف بين خود كمونيستها بر سر دوستي يا دشمني با ميرزا، دولت كودتا را به بن‌بست كشاند؛ بنابراين كمونيست‌ها پس از مدتي با ميرزا از در دوستي درآمدند و دوباره دولت جديدي به رهبري ميرزا كوچك خان تشكيل شد، اما اين دولت جديد نيز دوامي نياورد و با قتل حيدر خان عمواوغلي دوباره از هم پاشيد. اختلافات دروني چه در دوره اول و چه دوره دوم قيام جنگل از عوامل مهم تضعيف اين نهضت محسوب مي‌شود.[۷]  بعد از كودتاي ۳ اسفند ۱۲۹۹ و قدرت گرفتن رضاخان تحت عنوان سردار سپه، دولت مركزي تصميم گرفت حاكميت خود را بر تمام خاك ايران مسجل كند؛ لذا بايد دولت‌هاي محلي از ميان برداشته مي‌شدند كه از جمله آن‌ها دولت جنگل بود. در تهران تحليل‌ها بر اين امر استوار بود كه دولت جنگل دست نشانده و عامل دولت شوروي است كه از طريق آن قصد دارد تسلط نظامي و ايدئولوژيك خود را بر كل ايران حاكم كند. به فرمان احمدشاه قاجار قواي دولتي بريگاد قزاق به سركردگي سردار سپه براي سركوب قواي سرخ وارد رشت گرديد و چندين برخورد جنگي بين دو قوا به وجود آمد كه گاه نيروهاي دولتي پيشروي و گاه عقب‌نشيني مي‌كردند. در نهايت با مذاكرات پشت پرده قواي سرخ خاك رشت و بندر انزلي را ترك كردند. نيروهاي خالو قربان تسليم قواي سردار سپه شدند و بخش چپ‌گراي جنگل يعني احسان الله خان و رفقايش به خاك شوروي گريختند. در اين جنگ‌ها ميرزا با قواي خود در صومعه سرا حضور داشت كه بي‌طرف مانده و در فكر تجديد قوا بود.  رضاخان مي‌خواست سلسله قاجاريه را از ميان بردارد، لذا جذب اشخاصي همچون ميرزا كه بين مردم محبوبيت ويژه‌اي داشتند، مي‌توانست در راه رسيدن به هدفش، كمك بزرگي باشد. اما سعي قزاق‌ها، به فرماندهي سردار سپه براي مذاكره با ميرزا و دعوت او به مركز نتيجه نداده و بنا به دلايل فراواني مذاكرات به شكست انجاميد. يكي از اين دلايل وفا نكردن قزاق‌هاي پيش از رضاخان به عهدشان بود كه تعدادي از جنگلي‌ها همچون دكتر حشمت و يارانش را فريب داده و پس از تسليم شدن آن‌ها به قشون قزاق، آن‌ها را كشته‌بودند.در پايان قواي قزاق از فرصت استفاده كرده و طي شبيخونهاي متعدد نيروهاي جنگل را وادار به عقب‌نشيني كردند و بعضي از سران تسليم يا كشته شدند. ميرزا همراه با تنها يار وفادارش، گائوك آلماني معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو (حاكم خلخال)، كه هميشه از ميرزا حمايت مي‌كرد، به طرف كوه‌هاي تالش حركت كردند، ولي گرفتار بوران و طوفان گرديدند و سرانجام زير فشار سرما و برف در روز جمعه ۱۱ آذر ۱۳۰۰، درحالي كه ميرزا، هوشنگ را به كول گرفته‌بود، از پاي درآمد.  خبر درگذشت ميرزا به گوش محمدخان سالارشجاع برادر امير مقتدر طالش كه از بدخواهان ميرزا بود، رسيد. نامبرده به همراه شماري تفنگچي به خانقاه گيلوان خلخال رفت و اهالي را از دفن اجساد منع كرد. سپس دستور داد يكي از همراه وي به نام رضا ا********تاني از اهالي روستاي ا********تان خلخال، سر يخ زده ميرزا را از بدنش جدا كند. محمدخان سپس سر را نزد برادرش امير مقتدر در ماسال و از آن‌جا به رشت برده و تسليم فرماندهان نظامي‌كرد. جسد بدون سر ميرزا كوچك خان در ميان زاري و شيون مردم در گورستان دهكده به خاك سپرده شد. سر ميرزا كوچك‌خان را در مجاورت سربازخانه رشت، در جايي كه معروف به انبار نفت نوبل است، تا مدت‌ها در معرض تماشاي مردم قرار داده و سپس خالو قربان كه از ياران سابق ميرزا و از هواداران سردار سپه بود، سر ميرزا را به تهران، نزد سردار سپه فرستاد. سر ميرزا را به دستور سردار سپه در گورستان حسن‌آباد دفن كردند. بعد يكي از ياران قديمي ميرزا به نام كاس آقا حسام سر ميرزا را محرمانه از گوركن تحويل و به رشت برده و در محلّي موسوم به سليمان داراب به خاك سپرد. در شهريور ۱۳۲۰ و هنگام استعفاي رضاشاه (حدوداً پس از گذشت بيست سال از مرگ ميرزا) آزاديخواهان گيلان قصد داشتند جسد بدون سر ميرزا را با تشريفات شايسته از خانقاه خلخال به رشت حمل كنند، ولي مأموران جلوگيري كردند. در نتيجه به جهت پيشگيري از برخورد، جسد ميرزا را به‌طور عادي به رشت حمل و در جوار سر دفن كردند. از آن تاريخ هر سال در روز ۱۱ آذر مراسمي ساده در محل دفن او در سليمان داراب رشت برگزار مي‌شود. ميزان قساوت يادشده همچنين از تلگراف امير پنجه محمد قلي، رئيس قواي گيلان به رضا خان روشن‌تر مي‌شود:  حسب‌الامر تلگراف مبارك نمره ۹۶۵ فوري براي تعقيب و دستگيري ميرزا كوچك عده فرستاده، چهار روز متوالي مشغول تعاقب بودند بالاخره از شدت تعقيب قزاقان ميرزا كوچك از هر طرف عرصه را براي خود تنگ ديده خود را به كوه‌هاي ماسال كشيده بود. عده قزاق هم در تعاقب مشارٌ‌اليه حركت كرده، در بين راه هم يك تصادفي واقع شد، ميرزا نعمت‌الله داماد حسن خان كيش دره [اي] مقتول مابقي باز فرار مي‌كنند. از طرف ديگر طالش‌ها هم براي جلوگيري از فرار ميرزا كوچك عده [اي] فرستاده بودند، بالاخره ميرزا كوچك و گائوك به طرف گردنه گيلوان خلخال متواري شده در آنجا از شدت سرما تلف شده‌اند. قبل از اينكه قزاق‌هاي تعقيب‌كننده برسند مابين طالش‌ها و طارمي‌ها سر نعش گفتگو شده طالش‌ها سر نعش را بريده بودند كه قزاقان سر رسيده و سر را گرفته حمل به شهر مي‌نمايند. اينك سر بريده در دفتر حاضر است، هر طور دستور مي فرمائيد اطاعت شود. نعش گائوك هم در همان گردنه افتاده‌است.با تمام اين اوصاف هميشه اظهار نظر در مورد ميرزا كوچك‌خان جنگلي و قيام او كار آساني نبوده‌است. رجال متجدد وابسته به پهلوي، او را عنصر حكومت شوروي و آخوندي متحجر معرفي كرده‌اند كه از جمله آن‌ها مي‌توان به احمد كسروي اشاره كرد.[۹][۱۰] نيروهاي بيگانه اعم از روس‌هاي سفيد، روس‌هاي سرخ و انگليسي‌ها هم به تناسب فراز و فرود روابطشان با او، تصوير متفاوتي از او ارائه كرده‌اند كه نمي‌توان به قضاوت آن‌ها اطمينان كرد.[۱۱][۱۲][۱۳][۱۴] در اين ميان تنها قضاوت ژنرال انگليسي دنسترويل جالب است كه علي‌رغم جنگ با ميرزا، او را مردي بزرگ و وطن‌پرست معرفي كرده‌است.[۱۵]  اما انديشمندان و رجال مستقل اعم از ملي يا مذهبي عمدتاً او را ستوده‌اند و هميشه از ميرزا به عنوان مبارزي ملي، شجاع و باغيرت ياد كرده‌اند.[۱۶][۱۷][۱۸] با اين حال اكثر متفكران ميرزا را مبري از اشتباه نمي‌دانند. مثلاً سياست ميرزا در مواجهه با نيروهاي قزاق در دوره تيمورتاش، (با اين توجيه كه روبروي هموطن نمي‌جنگيم) يعني عقب‌نشيني بدون هدف و برنامه، كاري غلط و يك اشتباه استراتژيك قلمداد شده كه تنها به از هم پاشيدن قواي جنگل و كشته و معدوم شدن بسياري از جنگلي‌هاي اصيل منجر شد. منتقدان بر اين باورند كه ميرزا مي‌بايست يا با دولت مركزي مصالحه مي‌كرد يا اينكه با تمام قوا با قزاق‌ها مي‌جنگيد. از ديگر انتقادهايي كه دربارهٔ ميرزا مطرح شده اين است كه در دوره دوم قيام جنگل سياست اعلام جمهوري و نزديكي افراطي ميرزا با قواي شوروي كار اشتباهي بوده و اين عمل او در دوران‌هاي بعدي دستاويز حركت‌هاي تجزيه طلبانه شده‌است.[۷][۱۹][۱۸][۱۷][۱۶][۲۰][۲۱] هرچند جمهوري كه ميرزا بنا نهاد با تمام ايرادات و مشكلاتي كه داشت يك خودمختاري قوميتي نبود. اين مطلب را مي‌توان به راحتي از تركيب رهبران جمهوري فهميد. مثلاً خالو قربان كُرد بود و احسان الله خان اهل مازندران، يا حيدر خان عمواوغلي[۲۲] اهل آذربايجان بود.  بعد از جنگ جهاني اول در بين اعضاي هيئت اتحاد اسلام در مورد ضرورت ادامه فعاليت جنبش جنگل، اختلاف جدي پديد آمد. اكثريت اعضاي هيئت اتحاد اسلام نظرشان بر اجتناب از رويارويي با دولت مركزي بود، ولي خود ميرزا خواستار ادامه فعاليت جنبش جنگل بود. در نتيجه ميرزا هيئت اتحاد اسلام را منحل كرد. آنچه مسلم است ميرزا و باقي‌مانده يارانش ديگر نمي‌توانستند به تنهايي جنبش را حفظ كنند (زيرا عده كثيري از جنگلي‌ها بر اثر شكست‌هاي نظامي كشته يا دستگيرشده بودند و عده‌اي ديگر مسير سياسي خود را از ميرزا جدا كرده بودند). لذا ميرزا براي ادامه حيات جنبش مجبور بود دست به دامن شوروي شود.[۷][۱۹][۱۸][۱۷][۱۶][۲۰][۲۱] بديهي است كه كمونيست‌ها هم شرايط خودشان را داشتند كه اين شرايط براي ميرزا گران تمام شد و به وجهه ملي او ضربه زد. حتي كمونيست‌ها به شراكت با ميرزا هم قانع نشدند. آن‌ها مي‌خواستند از ميرزا به عنوان يك دوره‌گذار به حكومت دلخواه خود استفاده كنند كه در واقع همان نقش محلل را داشت. البته ميرزا خيلي زود اين مطلب را فهميد و به موقع واكنش نشان داد. اما اصرار او به ادامه حيات جنبش مانع از اين شد كه از باتلاق كمونيست‌ها به صورت كامل خلاص شود.[۷][۱۹][۱۸][۱۷][۱۶][۲۰][۲۱]  جنبش‌هاي عهد مشروطه را مي‌توان در يك نگاه كلي تر نيز بررسي كرد. بعد از فتح تهران، قيام‌هاي مسلحانه متعددي در كشور شكل گرفت كه از جمله آن‌ها مي‌توان به قيام شيخ محمد خياباني، كلنل پسيان و قيام جنگل اشاره كرد. هنوز بعد از گذشت حدود يك قرن بين تاريخ شناسان اختلاف است كه آيا با توجه به سابقه مشروطه خواهي رهبران آن، اين جنبش‌ها را موافق تفكر مشروطه خواهي بدانيم يا اينكه چون عملاً در برابر دولت قانوني مشروطه تمرد كرده‌اند، آن‌ها را ضد مشروطه بدانيم. احتمالاً جواب اين است كه براي دفاع از آرمان مشروطه خواهي، صرف داشتن شور و غيرت ملي كافي نيست و داشتن كمي تدبير و واقع نگري نيز لازم است. قيام جنگل از پتانسيل بزرگي براي حمايت از مشروطه خواهي برخوردار بود. اما اين پتانسيل درست هدايت نشد.[۷][۱۹][۱۸][۱۷][۱۶][۲۰][۲۱] به نظر مي‌رسد اگر سران جنگل با رجال وطن‌پرست پايتخت هماهنگ مي‌بودند و از طرفي نيروهاي خود را در اثر استراتژي‌هاي غلط نظامي و البته اختلافات داخلي تحليل نمي‌بردند مي‌توانستند پشتوانه قابل اطميناني براي مشروطه باشند.[۱۹][۲۰][۲۱]  جداي از اين، بحث جالبي كه در مورد ميرزا و قيامش هميشه مطرح بوده قدرت سازماندهي و تشكيلاتي ميرزا كوچك‌خان بوده‌است. ساختاري كه در آن روزنامه و بيمارستان و انواع تشكيلات حكومتي دارد، اما در عين حال اين قابليت را هم دارد كه در مواقع خطر به صورت گروه‌هاي پارتيزاني عمل كند. هنر جذب افراد از طبقات مختلف جامعه و به‌كارگيري آن‌ها هم از نكات جالبي است كه در مورد نهضت جنگل مطرح است. شايد اين ادعا غلط نباشد كه هنر سازماندهي و تشكيلاتي ميرزا نه تنها با توجه به طبقه اجتماعي و ميزان سواد و اطلاعاتش تعجب‌آور است بلكه نسبت به رجال باسواد و فرنگ رفته آن زمان نيز قابل تحسين است. تحليل قيام جنگل از ديد جامعه‌شناسي خود مي‌تواند بحثي باشد كه در نگاه ما به آينده مفيد و مؤثر بيفتد.